تصمیم گرفتم از سمت خود به عنوان مدیرعامل OLX صرف نظر کنم. شریک من الک به عنوان مدیر عامل باقی می ماند. با توجه به اینکه چقدر از جان و روحم در شرکت ریخته ام و دوستان زیادی که در آنجا کار می کنند، تصمیم را ساده نگرفتم. من با احساسات متناقض دست و پنجه نرم کردم و می خواستم شما را در روند فکرم راهنمایی کنم.
داستان اصلی: اوکلند و دریمیت
قبل از اینکه شما را در تصمیم گیری راهنمایی کنم، ارزش دارد که شما را به ابتدای داستان برگردانم. داستان در واقع از سال 1998 شروع شد. تصمیم گرفته بودم مک کینزی را ترک کنم تا یک استارت آپ اینترنتی بسازم. داشتم ایده ها را ارزیابی می کردم که دوستم جف کاپلان سایت eBay را به من نشان داد. عشق در نگاه اول بود. اقتصاددان در من بلافاصله جذابیت ایجاد نقدینگی و آوردن کشف قیمت به بازارهای پراکنده و مبهم را دید. در همان زمان متوجه شدم که این یکی از معدود ایده هایی است که یک جوان 23 ساله محدود می تواند امیدوار باشد که به نتیجه برسد. برخلاف دیگر ایدههای بالقوه من، ساختن نسخه فرانسوی آمازون، تجارت الکترونیک، یاهو، پرایس لاین و غیره، نیازی به موجودی، زنجیره تامین پیچیده، مجوزهای بانکی، سرمایه قابل توجه و غیره نداشت. به فرانسه برای ساخت نسخه ای از eBay برای جنوب اروپا.
من نام پروژه را «علی بابا» گذاشتم و تصور میکردم که این سایت گنجینهای از علم برای مصرفکنندگان باشد. من توسعه سایت را با شریکم Sasha Fosse-Parisis شروع کردم و استراتژی کسب محتوا را به کار بردم تا تضمین کند که در زمان راه اندازی اقلام بیشتری نسبت به سایر رقبای خود داریم. متأسفانه شرکت چینی به ظاهر کوچکی که نام دامنه Alibaba.com را در اختیار داشت، درخواست ها و پیشنهادات مکرر ناامیدانه من برای دامنه را بدون پاسخ گذاشت.
پس از ارزیابی تعداد زیادی نام بالقوه، OLX را انتخاب کردم. فاقد کیفیت جادویی علی بابا بود، اما یک نام سه حرفی ساده بود. این می تواند مخفف OnLine eXchange باشد و می توان آن را با قیمت 10000 دلار خریداری کرد. همه ما قرار بود در فوریه 1999 پرتاب کنیم که فاجعه رخ داد. یکی از بزرگترین رقبای ما نام خود را از Quixell به QXL تغییر داد. با توجه به اینکه QXL و OLX چقدر به هم نزدیک هستند و ابتدا راه اندازی شده بودند، ما به سرقت ادبی و نقض احتمالی علامت تجاری متهم می شدیم، حتی اگر هیچ چیز دور از واقعیت نبود.
ما فقط هفته ها فرصت داشتیم تا یک نام جدید پیدا کنیم. همزمان در تلاش بودم تا یک آژانس تبلیغاتی آنلاین استخدام کنم. من بین دو مورد مردد بودم که واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داده بود. نمیتوانستم تصمیم بگیرم کدامیک را بیشتر دوست دارم، به آنها گفتم که اولین کسی که نامی برای سایت پیدا کند، کسبوکار را به دست خواهد آورد. گائل دووال از آلپاگا با نام “اوکلند” آمد. من آن را دوست نداشتم، اما می توان آن را در یک خرج کردن انجام داد. این می تواند مخفف Auctionland باشد و از همه مهمتر دامنه رایگان بود و علامت تجاری در دسترس بود. ما در آوریل 1999 با نام Aucland راه اندازی شد. نام OLX را برای یک روز بارانی در جیب پشتی نگه داشتم. من در واقع چند سال بعد آن را به شخصی فروختم که سعی داشت یک صرافی قانونی آنلاین ایجاد کند، اما آنها پرداخت خود را به طور پیش فرض انجام ندادند و پس از چند سال دامنه را به من برگرداندند.
به اندازه کافی خنده دار، بقیه داستان OLX ریشه در آوکلند دارد. من توسط الکس هوی، یکی از همکاران مک کینزی، با تیمی از فارغ التحصیلان HBS و GSB از BCG که قصد داشتند کاری در اینترنت در آمریکای لاتین انجام دهند، معرفی شدم. من آنها را در ژوئن 1999 در نیویورک ملاقات کردم، زمانی که از یک جلسه سن خوزه با eBay برمی گشتم. به طور تصادفی، در آن سفر برادران سامور را نیز ملاقات کردم، زیرا آنها در حال بحث در مورد فروش آلاندو به eBay بودند. تیم آمریکای لاتین با 12 نفر از بنیانگذارانش به طور کامل به نیویورک آمده بود. کسی جز الک آکسنفورد که در نهایت شریک من در OLX شد، رهبری آن را برعهده نداشت. من همچنین خوزه مارین را که اکنون شریک سرمایه گذاری فرشته من است در آن ملاقات سرنوشت ساز ملاقات کردم!
آنها بین دو ایده مردد بودند، یکی از آنها راه اندازی یک eBay برای آمریکای لاتین بود. به آنها گفتم که یک سال قبل تمرین را پشت سر گذاشته بودم و هیچ تردیدی وجود نداشت: eBay راهی است که باید انجام شود و من می توانم فناوری و طرح تجاری را برای راه اندازی در اختیار آنها قرار دهم. ما بر روی پارامترهای یک معامله به توافق رسیدیم و شروع به کار برای راه اندازی آنها کردیم. آنها دو مهندس را به دفتر سوفیا-آنتیپولیس، فرناندو بک و ادواردو ریوارا فرستادند تا سایت را برای راه اندازی آماده کنند.
Deremate کمتر از 2 ماه پس از جلسه ما در نیویورک در اوت 1999 در سرورهای Aucland مستقر در پاریس راه اندازی شد. برای اینکه به شما بفهمانم که تا چه حد به یکدیگر علاقه داشته ایم و به یکدیگر اعتماد کرده ایم، علیرغم اینکه فقط یک بار ملاقات حضوری داشتیم، زمانی که Deremate را راه اندازی کردیم، فقط یک معامله دست دادن داشتیم و حتی توافق را مستند نکرده بودیم! مسلماً با توجه به اینکه کاملاً به من وابسته بودند، این برای آنها ترسناکتر بود، اما فکر میکنم 24 ساله بودم و کاملاً بیگناه به نظر میرسیدم (و بودم). (البته دوست دارم باور کنم که هنوز هم به همان اندازه بی گناهم 🙂
ترافیک راهاندازی Deremate متفاوت از هر چیزی بود که قبلاً دیده بودیم و سرورهای ما را خراب کرد! ما به مسابقات رفته بودیم! ساشا فر و ادو را آموزش داد و به آنها کمک کرد تا در نهایت به میزبانی خودشان در میامی مهاجرت کنند تا بتوانند از نظر فنی مستقل شوند.
پس از اینکه در اکتبر 2000 سهام خود را در Aucland به برنارد آرنو فروختم، مسیرهای جداگانه خود را طی کردیم. من Zingy را ساختم، در حالی که الک به اجرای Deremate ادامه می داد. طبق سرنوشت قرار بود مسیرهای ما دوباره تلاقی کنند. من Zingy را در می 2004 فروختم و تا نوامبر 2005 به عنوان مدیرعامل باقی ماندم. در اوایل سال 2005، علیرغم رشد فوقالعاده شرکت، من کمکم از مزخرفات شرکت ژاپنی خریدار خسته میشدم. کسب و کار Shazaam در ایالات متحده را به قیمت 1 میلیون دلار خریداری کرده اند!).
آغازی نو
تصمیم گرفتم یک کسب و کار جدید راه اندازی کنم. من یک کارآفرین شدم زیرا عاشق ساختن چیزی از هیچ هستم، نه برای موفقیت. موفقیت محصول جانبی انجام کاری بود که دوست داشتم. به این ترتیب، من حتی به بازنشستگی فکر نمی کردم، به خصوص در سن 30 سالگی. من به طور خلاصه با ایده راه اندازی فیس بوک برای بقیه جهان بازی کردم. خوشبختانه من این ایده را کنار گذاشتم زیرا فیس بوک برای بقیه جهان چیزی جز فیس بوک نیست. سپس با ایده ساخت Vente Privee برای ایالات متحده بازی کردم. Vente Privee قبلاً یک سایت فروش خصوصی فوقالعاده موفق در فرانسه بود و هیچ مشابهی در ایالات متحده وجود نداشت (که قبل از راهاندازی Gilt، Ruelala و Ideeli بود). قبل از اینکه تصمیم بگیرم به عنوان کمترین دانشمند مد در جهان، احتمالاً نباید یک شرکت مد راه اندازی کنم، به طور جدی با این ایده معاشقه کردم. علاوه بر این، راه اندازی یک سایت فروش خصوصی مستلزم یادگیری مجموعه مهارت های جدید در منبع یابی، تجارت، مدیریت زنجیره تامین، مدیریت برند و موارد دیگر است. البته کوین رایان بعداً ثابت کرد که شما می توانید در این رده بدون هیچ حس مد شخصی موفق شوید، اما من که به مدت 5 سال در یک رده و صنعتی که قبلاً نمی شناختم و از آن لذت نمی بردم (موسیقی، سرگرمی و مخابرات) فعالیت کردم، نمی خواستم. برای تکرار تجربه
تصمیم گرفتم به عشق اصلی خود برگردم و در بازارها به دنبال فرصت بگردم. Craigslist به تازگی در حال تبدیل شدن به یک پدیده در ایالات متحده بود. واضح بود که آگهیهای چاپی پولی ابتدا توسط سایتهای آنلاین افقی پولی مانند Monster و سپس توسط سایتهای طبقهبندی شده افقی رایگان مانند Craigslist به سرعت محو شدند.
این انتقال در ایالات متحده و تعدادی از کشورهای اروپای غربی به خوبی در جریان بود، اما هنوز در بسیاری از کشورها، به ویژه در بازارهای نوظهور اتفاق نیفتاده بود.
ابتدا با Craigslist تماس گرفتم تا ببینم آیا می توانم آنها را متقاعد کنم که به من اجازه دهند از نظر بهبود محصول و استقرار بین المللی آنها را رهبری کنم. از آنجایی که پیشرفت های من رد شد، متوجه شدم که کریگزلیست توانایی یا جاه طلبی برای مقابله با این چالش را ندارد. به طور همزمان، به دلایل متعدد، eBay خجالتی به نظر می رسید و تمایلی به دنبال کردن این فرصت نداشت. می دانستم که زمان تپش فرا رسیده است.
با توجه به اهمیت نقدینگی در مشاغل بازار، شروع به جستجوی شرکتی برای خرید کردم تا رشد این پروژه جدید را تسریع کنم. وقتی در زینگی بودم، به طور تصادفی با یکی از دوستان قدیمی، جرمی لوین، برخورد کردم که در دفتر کنار دفترم در مک کینزی بود. آن برخورد تصادفی خیلی دیر در زندگی زینگی اتفاق افتاده بود که مثمر ثمر نبود، اما ما قول دادیم ببینیم که آیا می توانیم با هم کار کنیم یا خیر. ما بازار طبقه بندی شده را تجزیه و تحلیل کردیم و به Yannick Pons از Vivastreet که در آن زمان پیشروترین سایت طبقه بندی شده رایگان در فرانسه بود، نزدیک شدیم تا ببینیم آیا او به ما اجازه می دهد در شرکتش سرمایه گذاری کنیم. ما چندین بار به توافق نزدیک شدیم، اما در نهایت یانیک ماشه را نکشید.
در پاییز 2005، پس از چند ماه تلاش برای رسیدن به یک معامله، تصمیم گرفتم کسب و کار نو را بسازم. من Zingy را در 30 نوامبر 2005 ترک کردم و شروع به ساخت OLX کردم. برای راه اندازی سریع، می خواستم به سرعت یک تیم فناوری نسبتاً بزرگ بسازم. در Zingy، من برای استخدام استعدادهای فنی تلاش می کردم. تخصیص ویزای H1B به میزان قابل توجهی کاهش یافته بود و من تعداد بیشماری از برنامه نویسان چینی و هندی را به دلیل حماقت رژیم مهاجرت ایالات متحده از دست داده بودم. حتی کسانی که در حال تمدید ویزای تایید شده قبلی بودند، با شانس کمتر از 50 درصد برای دریافت H1B خود در قرعه کشی شرکت کردند! پس از آن همه زمان، سرمایه گذاری، آموزش و تلاشی که در طول 4 سال صرف ساختن یک تیم بزرگ فناوری 85 نفره قوی در نیویورک کرده بودم، از دست دادن آنها قلب من را آزار می داد، علاوه بر این که زندگی آنها را تغییر داد و مختل کرد! من از این ایده که به دنبال 20-30 مهندس بزرگ در نیویورک باشم، خوشم نمی آمد.
زمان در زندگی مهم است!
اتفاقا الک تازه Deremate را فروخته بود. وقتی Deremate در Mercadolibre ادغام شد، بخش بزرگی از استعدادهای فناوری را در آنجا آزاد کرد، تیمی که بازارها را درک می کرد، من به آن اعتماد داشتم و قبلاً با آنها کار کرده بودم. در دسترس بودن نیروی کار برای من بیش از هر چیزی اهمیت داشت و به این کمک کرد که جنگ برای استعدادیابی در آرژانتین نسبت به ایالات متحده شدت کمتری داشته باشد و شرکت های کمی محیط کاری باحال از نوع گوگل را ارائه دهند. این واقعیت که استعدادهای فنی در آن زمان 5 تا 6 برابر ارزانتر از استعدادهای آمریکایی بود (تورم دلار در آرژانتین از آن زمان جذابیت کمتری داشته است) و این که این کشور در منطقه زمانی مشابه ایالات متحده قرار دارد، فقط روی کیک بود.
برای مدیریت عملیات خارج از آرژانتین، به یک شریک محلی نیاز داشتم که بتوانم به آن اعتماد کنم. من برای اولین بار در ژانویه 2006 به آرژانتین رفتم و چند هفته ای را با الک گذراندم تا او را بیشتر بشناسم. پیاده روی، کوهنوردی، دوچرخه سواری و غیره در Cumelen و Calafate رفتیم. وقتی همه چیز گفته شد و انجام شد، موافقت کردیم: ما از بنیانگذاران و مدیران عامل OLX باشیم.
فر و ادو اولین برنامه نویسان OLX شدند. همچنین بهترین افرادی را که قبلا با آنها کار کرده بودم به خدمت گرفتم. ویلیام، یکی از بهترین دوستان من، ابتدا مدیر کشور فرانسه برای اوکلند بود. او سپس معاون بازاریابی برای Meetic، Match of Europe شد. او به عنوان معاون بازاریابی پیوست. آریل که معاون مالی شگفت انگیز زینگی بود به عنوان مدیر مالی به این پروژه پیوست. جرمی لوین در Bessemer ما را تامین مالی کرد.
ما با خوشحالی وارد ماجراجویی جدید شدیم. ما این شرکت را در مارس 2006 ثبت کردیم و سایت را در ژوئن 2006 راه اندازی کردیم.
شما می توانید اولین صفحه اصلی من که از اوایل سال 2006 کشیده شده است را در زیر مشاهده کنید:
در همه جاهای اشتباه به دنبال شانس هستید!
وقتی راه اندازی شدیم واقعاً نمی دانستیم چه چیزی قرار است کار کند. ما این احساس را داشتیم که چند فرصت وجود دارد:
- Craigslist روی محصول خود سرمایه گذاری نمی کرد و کیفیت محتوای متوسطی داشت. ما امیدوار بودیم که یک محصول برتر و محتوای تمیزتر به ما اجازه دهد علیرغم کشش Craigslist در ایالات متحده حرکت کنیم.
- eBay با توجه به افزایش قیمت مکرر خود با شورش فروشنده روبرو بود. امیدواریم که با معرفی ۱۰۰٪ معاملات بازار آزاد، بتوانیم مقداری نقدینگی را از eBay در رده «برای فروش» خود دریافت کنیم.
- بسیاری از سایتهای طبقهبندیشده رایگان که در سراسر جهان راهاندازی شدهاند، به تازگی توسط مهندسانی راهاندازی شدهاند که به چگونگی ایجاد نقدینگی، کنترل کیفیت محتوا یا داشتن منابعی برای مقیاس واقعی آنها فکر نکرده بودند. ما احساس کردیم که ممکن است برای جابجایی آنها تلاش کنیم.
ما غم و اندوه زیادی از سرمایه گذاران به خاطر استراتژی پراکنده خود در تلاش برای تبدیل شدن به Craigslist 2.0، “FreeBay” و Craigslist برای بقیه جهان به یکباره دریافت می کردیم. من واقعا خوشحالم که همه چیز را امتحان کردیم. بدون تلاش، احتمالاً به دنبال فرصت مناسب نبودیم.
در گذشته، ما بسیار ساده لوح بودیم که حتی فکر کنیم با دو موقعیت اول یک شوت واقعی داشتیم. کسبوکارهای بازار تماماً به دنبال داشتن تودهای مهم از خریداران و فروشندگان هستند. با وجود محدودیتهایشان، کریگزلیست و eBay این را داشتند. ما باید متوجه می شدیم که هیچ راهی برای مقابله با آنها وجود ندارد. تنها راه حمله به آنها این است که وارد مقولهای شوید که به چیزی نیاز دارد که ارائه نمیکنند و بعید است که به راحتی ارائه کنند.
Stubhub و Airbnb دو نمونه از این قبیل هستند.
Stubhub ارائه کرد:
- نقشههای صندلی به گونهای که خریداران بدانند کجا نشستهاند و منظرهای از آنجا را دارند.
- ضمانت اصالت به خریداران آرامش می دهد که بلیط ها واقعی بودند.
این تغییرات محصول و فرآیند هرگز نمیتوانست فقط برای یک دسته در فهرست اولویتهای eBay قرار بگیرد، بنابراین Stubhub با دسته فرار کرد تا اینکه eBay آنها را خریداری کرد.
به همین ترتیب، Airbnb متوجه شد که اجاره دادن اتاقها در شبانهروز در کریگلیست بسیار دشوار است:
- مدیریت در دسترس بودن سخت بود
- سازماندهی پرداخت ها دشوار بود
- تشخیص اینکه آیا میزبان در مورد وضعیت آپارتمان قابل اعتماد و راستگو است یا خیر، در حالی که تشخیص اینکه مسافر قابل اعتماد است و مکان را به زباله دانی نمی برد برای میزبان سخت است (به غیر از اینکه یکی از طرفین ممکن است تجاوز کند و/ یا کشتن دیگری)
Airbnb به تمام این مشکلات پرداخت:
- آنها یک تقویم در دسترس بودن داخلی دارند
- آنها از نمودار اجتماعی و اثبات اجتماعی برای ایجاد اعتماد استفاده می کنند
- آنها نظراتی از میزبانان و مسافران دارند
- آنها فرآیند پرداخت را واسطه می کنند
کاربران بیش از حد مایل به پرداخت 13٪ کمیسیون خود برای راحتی هستند (در مقابل انجام رایگان آن در Craigslist). با توجه به اندازه نسبتاً کوچک اجاره تعطیلات یا اجاره های فرعی کوتاه مدت در Craigslist، ارائه آن 4 عملکرد فقط برای این دسته منطقی نیست.
در آن روزهای اولیه، ما هرگز به طور جدی به رفتن عمودی فکر نمی کردیم. زمانی که تولید نقدینگی در ایالات متحده بسیار گران بود، تصمیم گرفتیم به جای آن بر ساخت Craigslist برای بقیه جهان تمرکز کنیم.
به اندازه کافی چیزها را روی دیوار بیندازید و چیزی می چسبد!
ابتدا باید تصمیم می گرفتیم که آیا می خواهیم یک موتور جستجوی طبقه بندی شده باشیم، یک سایت طبقه بندی شده مناسب یا ترکیبی از این دو. ما انتخاب کردیم که یک سایت تراکنشی باشیم و نه فقط یک موتور جستجو. از بسیاری جهات ساده تر بودن یک موتور جستجوی طبقه بندی شده بود. شما به راحتی می توانید محتوای بیشتری را از طریق فیدها یا خراش دریافت کنید. نیازی نیست نگران کیفیت محتوا باشید زیرا سایت های تراکنشی از هرزنامه ها و کلاهبرداری ها مراقبت می کنند. با این حال، ما احساس کردیم که در نهایت اگر یک موتور جستجو باشیم، نمیتوانیم یک نام تجاری و ارزش کافی برای مصرفکنندگان ایجاد کنیم – بهویژه اگر بازار طبقهبندیشده متمرکز به عنوان کسبوکارهای بازار تمایل به انجام آن داشته باشد. علاوه بر این، ما احساس کردیم که این نقشی است که گوگل ممکن است بخواهد آن را بازی کند.
با این تصمیم، ما در 96 کشور و 51 زبان راه اندازی کردیم. ما دوباره از سرمایهگذارانی ناراحت شدیم که فکر میکردند باید منابع محدود خود را روی کشوری مانند فرانسه متمرکز کنیم. ما با این استدلال که میخواهیم فرصت را برای شانس به حداکثر برسانیم، مبارزه کردیم. Friendster قصد نداشت در فیلیپین بزرگ باشد، این اتفاق افتاد. به همین ترتیب، Hi5 در پرو و پرتغال بزرگ شده بود در حالی که Orkut در برزیل و هند مورد توجه قرار گرفته بود. در هیچ یک از این شرایط، عمدی نبوده است، “این اتفاق افتاده است.”
برای اطمینان از راهاندازی برخی محتواها، یک تیم جمعآوری محتوا در بوئنوس آیرس ایجاد کردیم. ما به دلالان خودرو، دلالان املاک و کارفرمایان نزدیک شدیم که آگهیهایی را در روزنامهها و سایتهای عمودی پولی ارسال میکردند و پیشنهاد میکردند که به صورت رایگان در سایت ما پست کنند. برای اینکه زندگی آنها را ساده کنیم، به آنها گفتیم که محتوا را در هر قالبی که آنها ارائه کنند به شرکت های دیگر خواهیم برد. تنها شرط ما این بود که آگهی کامل بدون لینک خارجی در سایت ما باشد. برای جذب خریداران، پیشنهادهای طولانی برای کلمات کلیدی در Google (به عنوان مثال، قرمز BMW 325i 1997 دهلی نو) با CPC بسیار پایین انجام دادیم و اهداف صریح را از نظر هزینه به ازای هر پاسخ هدف قرار دادیم. ما حدود 50 هزار دلار در طول 5 ماه در هر کشور به طور متوالی خرج کردیم. در مجموع 5 میلیون دلار با توجه به اینکه در 96 کشور بودیم.
وقتی این کار را شروع کردیم، اتفاق شگفت انگیزی افتاد. بدون هیچ دلیل مشخصی، ما واقعاً در پرتغال حرکت کردیم. اکثر شرکتهایی که از ما خواسته شده بود روی آنها تمرکز کنیم، موفق نشدند، اما ما همچنین در برزیل، هند، پاکستان و بیشتر آمریکای لاتین از کشش کمی برخوردار شدیم و تمرکزمان را در آنجا شروع کردیم.
ما سئو را “کشف” کردیم
باید اعتراف کنم که هیچ کس در این شرکت درباره SEO شنیده یا فکر نکرده است. علیرغم اینکه اساساً در گوگل ایندکس نشده بودیم، ما در حال جذب بودیم. ما خوش شانس بودیم که دو خریدی که انجام دادیم دو متخصص سئو را در شرکت آوردند: جوردی کاستلو از Mundoanuncio و مارکوس ساندر از Campusanuncios.
ما اساساً هر اشتباهی را در کتاب درسی مرتکب می شدیم: محتوای تکراری، پنهان کاری، شما نام ببرید. مدتی طول کشید تا آنها ما را به درستی روشهایشان متقاعد کنند، اما در اوایل سال 2007، ما تصمیم گرفتیم به SEO یک شات بدهیم و اساساً OLX را از ابتدا بازسازی کردیم تا دوستدار SEO باشد.
نتایج شگفتانگیز بود و واقعاً به جذب مشتری ما کمک کرد و کشش ما را در آمریکای لاتین، هند، پرتغال و پاکستان افزایش داد. ما اساساً یک استراتژی سئو تهاجمی را تا سال 2010 دنبال کردیم، از راهاندازیهای مختلف Google Panda عبور کردیم و به سرعت رشد کردیم.
در اوایل سال 2010، ما از مرز 100 میلیون بازدیدکننده منحصر به فرد در ماه عبور کرده بودیم و به نظر می رسید که بسیار موفق باشیم.
متوجه شدیم که سئو کافی نیست
در همان زمان، ما شروع به برخورد بیشتر و بیشتر با یک شرکت سهامی عام نروژی به نام Schibsted کردیم. آنها در ابتدا یک شرکت رسانه های چاپی بودند، اما با موفقیت به آنلاین مهاجرت کردند. آنها از اوایل دهه 2000 با Finn و Blocket بر بازارهای طبقه بندی شده افقی آزاد در نروژ و سوئد تسلط داشتند و با LeBonCoin و Subito به فرانسه و ایتالیا گسترش یافته بودند. آنها در همان زمان شروع به گسترش بین المللی تهاجمی کردند و ما شروع به همپوشانی در تعدادی از کشورها کردیم.
با ناراحتی ما از بازاریابی تهاجمی و رویکرد کیفیت محتوای بالا، آنها شروع به کسب سهم بازار در برخی از بازارهای کلیدی ما کردند که از پرتغال شروع شد، جایی که فکر میکردیم تسخیرناپذیر هستیم. استراتژی مشابه در روسیه نیز موفقیت آمیز بود، جایی که آویتو کتاب بازی Schibsted را به طور کامل کپی کرد و با بازار فرار کرد.
شیبستد از موفقیت ما برای گسترش بین المللی الهام گرفته بود. به نوبه خود، ما تصمیم گرفتیم تاکتیک های آنها را تکرار کنیم:
- برای از بین بردن هرزنامه و کلاهبرداری، همه تبلیغات را از قبل تعدیل کنید، به خصوص در تبلیغات اخیر (که مشکلی با رویکرد پس از تعدیل بود که ما در پیش گرفته بودیم)
- روی تعامل تمرکز کنید
- تمام محتوای شخصی را حذف کنید
- بهبود سرعت سایت
این زمانی بود که ناسپس تماس گرفت
Naspers یک شرکت رسانه ای بسیار موفق آفریقای جنوبی است. آنها از چاپ به تلویزیون پولی و سپس به اینترنت مهاجرت کرده بودند. ادعای شهرت آنها سرمایه گذاری 50 میلیون دلاری در Tencent در اوایل دهه 2000 در چین بود. این به مالکیت 35 درصدی Tencent تبدیل شد که ارزش بازار آن اکنون بیش از 40 میلیارد دلار است. آنها در اوایل تصمیم گرفتند که روی املاک اینترنتی در بازارهای بزرگ در حال ظهور، به ویژه چین، روسیه، هند و برزیل شرط بندی کنند. آنها حدود یک سوم Mail.ru، بزرگترین پورتال روسیه، و بیشتر Allegro و Buscape، به ترتیب eBay اروپای شرقی و پیشروترین سایت مقایسه خرید در برزیل را دارند.
به اندازه کافی خنده دار، پس از اینکه من سهام خود را در Aucland به برنارد آرنو فروختم، او Aucland را به QXL Ricardo فروخت. این شرکت آزمایشی انجام داد و تصمیم گرفت از پلتفرم فناوری Aucland برای عملیات خود استفاده کند. سپس ناسپرز QXL Ricardo (که مالک آلگرو بود) را به قیمت 1.9 میلیارد دلار در سال 2008 خریداری کرد. تا به امروز، ریکاردو، بزرگترین بازار آنلاین سوئیس، همچنان بر روی پلت فرم فناوری Aucland که توسط تیم فناوری Aucland’s Sophia-Antipolis اداره می شود، اجرا می شود!
وقتی ناسپرز در سال 2010 به ما مراجعه کرد، متوجه شدیم که این تجارت اساساً یک انحصار طبیعی در سطح ملی است و باید در چند کشور استراتژیک رهبر مطلق باشیم. برای مقاومت در برابر هجوم Schibsted و رقبای دارای بودجه خوب مانند Quikr در هند، دریافت حمایت از یک حامی استراتژیک با جیب عمیق منطقی بود.
Naspers ما را به تمرکز بر بازارهای کلیدی خود سوق داد: برزیل، هند، پرتغال و پاکستان و ما را به چالش کشید تا در تعامل کاربر و کیفیت محتوا با Schibsted مطابقت کنیم.
همانطور که نمودار ترافیک چند کشور ما نشان می دهد، نتایج چیزی جز برجسته نبوده است. من مقیاس را حذف کردم تا جزئیات خاصی را برای رقبایمان فاش نکنم، اما در این مورد به من اعتماد کنید: تعداد مطلق بازدید از صفحه بزرگ است.
اکنون بیش از هر زمان دیگری متقاعد شده ام که OLX در چندین کشور استراتژیک برنده خواهد شد.
پس چرا ترک؟
به نظر متناقض میرسد که وقتی به اطمینان میرسم که OLX یک شرکت چند میلیارد دلاری خواهد بود، آنجا را ترک کنم.
پس چرا ترک؟ روحیه کارآفرینی من مرا وادار می کند که ایده های خود را در یک شرکت جدید بسازم، اکنون که OLX بزرگ شده است و یک تیم مدیریتی شگفت انگیز دارد تا آن را به جلو هدایت کند. من خودم را مشتاق یک ماجراجویی کارآفرینی جدید می بینم!
همچنین، موفقیتی که من و خوزه به عنوان سرمایه گذار فرشته داشتیم، ما را وسوسه می کند تا به فکر ایجاد یک صندوق سرمایه گذاری باشیم.
در نهایت، برای یک شرکت بالغ که به طور کامل با یک تیم شگفتانگیز کار میکند، یک مدیر عامل کافی است. وقتی OLX را با الک ساختم، هرگز در مورد اینکه چه کسی چه کاری انجام می دهد صحبت نکردیم. ما در واقع مهارت های همپوشانی داریم که مشاوران تحصیل کرده آیوی لیگ و مدیران عامل سایت حراج هستند و هر کدام می توانند کار دیگری را انجام دهند. تقسیم نقش به طور خودکار به دلیل علایق ما، موقعیت جغرافیایی (او در بوئنوس آیرس و من در نیویورک) و انتخاب های سبک زندگی ما اتفاق افتاد.
من در نهایت مسئول استراتژی محصول، روابط با سرمایه گذار، M&A خط مقدم (شناسایی و دستیابی به اهداف)، توسعه کسب و کار و روابط عمومی انگلیسی بودم. او رهبری عملیات، ادغام پس از ادغام و روابط عمومی اسپانیایی و پرتغالی را بر عهده گرفت. هر دو به طور مشترک استراتژی را تعیین کردیم.
اغلب گفته شده است که داشتن مدیران عامل مشترک و همکاری با دوستان ایده بدی است، اما زمانی که بتوانید آن را به کار بگیرید، بسیار قدرتمندتر است. شما سطحی از اعتماد دارید که در روابط تجاری سنتی وجود ندارد. ما هرگز دعوا و اختلاف نکردیم و دوستی ما هرگز به هم نخورده است. به همین ترتیب من هنوز با ویلیام و آریل دوست صمیمی هستم علیرغم اینکه سال ها با آنها کار می کنم.
ناسپرز در واقع ثابت کرد که یک خریدار فوق العاده است. آنها دقیقا برعکس ژاپنی هایی هستند که زینگی را به دست آورده بودند. آنها استراتژیک، متفکر و فوق العاده تهاجمی هستند. من به طرز خوشایندی از پرخاشگری آنها شگفت زده می شدم و گاهی اوقات کاملاً می ترسیدم، که با توجه به اینکه در طبیعت من بسیار پرخاشگر است، بسیار می گوید. با اطمینان میتوانم بگویم که اگر سرمایهگذاری ناسپرز نبود، ما به اینجا نمیرسیدیم.
در همان زمان، پس از سرمایه گذاری ناسپرز، ماهیت کار من شروع به تغییر کرد. دیگر مجبور نبودم روابط سرمایه گذار را مدیریت کنم. با شروع تمرکز بر رشد ارگانیک، نقشهای M&A و توسعه کسبوکار ناپدید شدند. به طور همزمان، ما شروع به نیاز به داشتن ساختار و سختگیری بودجه متناسب با اندازه خود کردیم، به غیر از اینکه متعلق به یک شرکت سهامی عام بزرگ هستیم. ما دیگر یک شرکت جدید نمی ساختیم، ما یک شرکت بالغ را اداره می کردیم و برای آن یک مدیر عامل کافی است.
همزمان، با کپی بیشتر از کتاب بازی Schibsted، تصمیم گرفتیم عملیات OLX را غیرمتمرکز کنیم و واقعاً مدیران محلی کشور را توانمند کنیم. به این ترتیب ما استراتژی محصول را به تیم های محلی منتقل کردیم. من کاملاً موافق بودم و از تغییرات استراتژیک حمایت میکردم، اما همچنین متوجه شدم که برای مؤثر بودن در این سازمان جدید باید به بوئنوس آیرس، سائوپائولو یا دهلی نقل مکان کنم، کاری که برایم سخت بود. خوشبختانه، الک در حال حاضر در بوئنوس آیرس زندگی می کند، بنابراین طبیعی بود که تنها نقش مدیر عامل را به او منتقل کنیم. من اخیراً از سفری به دفاتر OLX در دهلی برگشتم و تیم OLX را پرانرژی و آماده برای تسخیر جهان با رهبری الک دیدم!
خب بعدش چی؟
کایت سواری در کاباره! 🙂 فراتر از آن منتظر اخبار در مورد “چیز جدید جدید” باشید!